نرگس زمانی، عضو نوجوان خانه ادبیات افغانستان و برنده جشنواره «شازده کوچولو»
خوشحالی پدر و مادرم بیشتر از جایزه برایم ارزش داشت
*******************************
اشاره
نرگس زمانی در کلاس دوم دبیرستان، دررشته علوم تجربی درس میخواند. او میگوید با شرکت در کلاس داستان خانه ادبیات افغانستان که در حوزه هنری برگزار میشود، این موفقیت را به دست آورده است. گفتوگوی همکار ما را با این نویسندۀ نوجوان افغانستانی میخوانید.
*******************************
* بانو زمانی، لطفا خودتان را معرفی کنید و به ما بگویید که نویسندگی را از کجا آغاز کردی؟
زمانی: نرگس زمانی هستم، کلاس دوم دبیرستان. دو سال پیش به خاطر علاقهای که به نویسندگی داشتم، شروع کردم به نوشتن. اما امسال با شرکت در کلاسهای داستاننویسی خانه ادبیات افغانستان که در حوزه هنری برگزار میشد، راه خوب نوشتن را یاد گرفتم..
*چطور در مسابقه «شازده کوچولو» شرکت کردی، نام داستان شما چه بود؟
زمانی: چهارشنبهها در حوزه هنری پیش از شروع کلاس داستان خانه ادبیات، هر کس خبر فرهنگی داشت به دیگران هم میگفت. خبر مسابقه داستاننویسی «شازده کوچولو» را آنجا شنیدم. بعد از چند روز تردید، داستانی را با نام «زنگها» برای جشنواره فرستادم.
*موضوع داستان شما چه بود؟
زمانی: موضوع داستان من، اجتماعی و خانوادگی بود. شخصیت اصلی آن هم پسر نوجوانی است که خانوادهاش مشکلات زیادی دارد. او با این که نوجوان است، میخواهد مشکلات خانوادۀ خود را به هر طریقی که شده، حل کند.
*راستی نوشتن را زیاد دوست داری یا خواندن را؟
زمانی: از وقتی که خواندن و نوشتن را آموختم، کتاب داستان زیاد میخواندم و گاهی هم مینوشتم. اما از وقتی که در کلاسهای خانه ادبیات افغانستان در حوزه هنری شرکت کردم، داستاننویسی برایم جدی شد. با عناصر داستانی آشنا شدم و حالا دوست دارم زیاد بخوانم. .همین جا از خانه ادبیات افغانستان و مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری تشکر میکنم.
*چطور خبر شدی که از داستان شما در جشنواره قدردانی شده است؟
زمانی: یک روز تازه از مدرسه برگشته بودم که تلفن زنگ زد. وقتی گوشی را برداشتم، خانمی از آن طرف نام مرا پرسید و گفت: داستان شما برنده شده است. خیلی خوشحال شدم و اصلا باورم نمیشد. به اولین نفری هم که گفتم، خواهرم بود. بعد هردو تصمیم گرفتیم که تا جایزه را نگرفتم، به پدر و مادرم نگوییم.
*خیلی حوصله داری، چطور توانستی که این تصمیم را بگیری؟
زمانی: میخواستم که آنها را غافلگیر کنم. حتما پدرم که یک کارگر ساده است، از موفقیت من بیشتر خوشحال میشد. وقتی که لوح تقدیر و جایزۀ من توسط پستچی به دستم رسید، اول به مادرم نشان دادم و گفتم این جایزۀ نویسندگیام است. بسیار خوشحال شد. پدرم هم همین طور. خوشحالی پدر و مادرم بیشتر از جایزه برایم ارزش داشت.
*نظر خانواده و دوستان شما درباره هنر نویسندگی شما چه بود؟
زمانی: خانوادۀ خودم، همیشه تشویقم میکردند. اما بعضی از فامیلهای ما بودند که وقتی به آنها میگفتم به کلاس داستاننویسی میروم، میخندیدند و میگفتند: داستاننویسی هم کلاس دارد. میروی داستاننویسی که چه شود؟ آنها به نوعی مخالف علاقۀ من بودند.
*نظر خود شما چیست؟ برای همسالان خود چه گفتنی داری؟
زمانی: من به همسالان خود احترام دارم و به آنها میگویم هرکاری را که دوست دارند، انجام دهند و بدانند که به چه کار و هنری علاقه دارند. بعد از علاقه، تلاش خیلی مهم است. حتی اگر در کارشان شکست خوردند، ناامید نشوند، مطمئنا روزی خواهد رسید که افتخارآفرین شوند.
*آخرین سؤال ما این است که چه آرزو داری؟
زمانی: بزرگترین آرزوی من این است که هیچ خانوادهای مثل خانوادۀ داستان «زنگها» مشکل نداشته باشند. خانوادهها با آرامش زندگی کنند و ما هم آبرومندانه به کشور خود برگردیم.
سلام من همسنی هستم یابازم بگویم هموطن نرگس زمانی ام میخواهم از همین جابهش صمیمانه تبریک بگوییم وازینکه برای کشورم افتخاری هست ازاین خواهرم متشکرم موفق باشی
موفق باشى نرگس جان!