ما را به سختجانی خود، این گمان نبود
منیژه تمنا
همیشه میشنیدم که جلسههای هفتگی مربوط به شعر افغانستان در تهران برگزار میشود، ولی روند منسجمی نداشت. به قولی، شاعران و نویسندگان همیشه پراکنده بودند و این برنامه گاهی بود و گاهی نبود. با این حال، آرزوی جمع شدن اهل ادب افغانستان در تهران با تشکیل «خانه ادبیات افغانستان» کمکم محقق شد.
گروهی بودیم با عقاید مختلف که در اولین سالهای تغییر اوضاع افغانستان جمع شدیم و با هم برای ادبیات سرزمین مشترکمان تلاش کردیم، با آرزوهای دور و درازی که در آن وضعیت، شاید از روی خوشباوری بود. البته بخشی از آن آرزوها تحقق یافت و بخشی دیگر، هنوز جای کار دارد.
اول فقط جلسههای هفتگی بود با تعداد کمی از علاقهمندان به ادبیات. بعد کمکم این جمع گسترش پیدا کرد. بعد انتشار مجله «فرخار» مطرح شد که یک شماره در خدمت دوستان بودم. در کنار آن، «قند پارسی» شکل گرفت؛ محفلی برای جمع شدن هر چند سال، یک بارِ همه اهالی ادبیات کشور در کنار هم. شک ندارم برای تک تک کسانی که حتا یک بار در این همایش بزرگ شرکت کردهاند، خاطرههای خوبی از «قند پارسی» به جا مانده است. با این حال، خودم که به جز یک جشنواره، در باقی جشنوارهها بودم و در چندین «قند پارسی» از جمله جشنوارههای پنجم و ششم، همکار دوستانم بودم، به طور کامل، از سختیهای شبانهروزی برگزاری این برنامه باخبرم و عظمت کاری را که خانه ادبیات انجام میدهد، با پوست و گوشت خودم احساس کردهام. در همین دوران بود که بیشتر فهمیدم تنها دلسوزی اعضای خانه است که این نهاد را سر پا نگه داشته است؛ وقتی همه دوستان از بزرگ و کوچک برای آبرومندانه برگزار شدن «قند پارسی» و دیگر برنامهها، خالصانه تلاش میکردند و خستگی نمیفهمیدند.
درست است که در دورههای مختلف مدیریتی، فراز و نشیبهایی در رفتار مسئولان با اعضای خانه دیده شده است، ولی باز هم روحیه همدلی میان اعضا حاکم بوده و اگر مشکلاتی هم رخ داده، با صبر و حوصله و گفتوگو حل شده است. آرزوی همه اعضا این است که روحیه پشتیبانی بزرگان و قدیمیهای خانه از تلاشهای اعضای تازهکار بیشتر تقویت شود تا آنها دلگرمتر شوند و فضای صمیمی که از آغاز تشکیل خانه برقرار بوده است، همچنان ادامه پیدا کند. اعضای «خانه»، سرمایههای آن هستند. آنها را نباید به سادگی از دست داد. همچنین آرزو میکنم این «خانه»، محلی برای به تحرک واداشتن کسانی باشد که در آغاز راه هستند و آمالی برای سرودن و نوشتن دارند.
به عنوان عضوی از «خانه»، افتخار میکنم که شاهد «ده ساله» شدن «خانه» خود و به ثمر نشستن تلاشهای همه اعضای قدیمی و جدید هستم. به یاد این بیت معروف از شکیبی اصفهانی (محمدرضا خلف خواجه عبداﷲ امامی اصفهانی) از شاعران قرن دهم و یازدهم هجری افتادم که در هرات میزیست و آیینه کوششهای همه اعضای «خانه» است: «شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم/ ما را به سختجانی خود، این گمان نبود».