جایگاه افسانه و اسطوره در رمان «طلسمات»‌

بتول سیدحیدری

طلسم‌، در فرهنگ لغت به معنای نوشته‌ای از واژگان‌، اشکال و جداول است و در معنای لفظی نیز به معنای ‌تسلط‌یافتن‌.

طلسم، فنی است که با استفاده از رموز به‌صورت نوشتاری یا خواندن اورادی به‌شکل لسانی در پی تسلط‌یافتن بر ‌طبیعت روانی یا جسمی‌ است؛ هرچند زمان ماندگاری ‌طلسم بسته به عنصر وجودی شخصی است که طلسم ‌برای او نوشته می‌شود، و وابسته به تعیین عامل و ارجاعات آن به مبادی انرژی‌های غربیه است. عنصر وجودی هرانسان می‌تواند خاک، باد، آب یا آتش باشد و طلسم شخصی که مثلاً عنصرش را آب تشخیص داده‌اند، باید درآب رودخانه‌،‌ دریا ‌یا چاه انداخته شود. هرچند میان سحر و طلسم به‌ظاهر تشابه دیده می‌شود، اما در‌معنا کاملاً متفاوت است. وقتی موضوع دانشی‌، تأثیر روح بر روح باشد، آن‌گاه سحر اتفاق می‌افتد؛ اما اگر موضوع دانشی، تأثیر روح بر جسم باشد، طلسم اتفاق می‌افتد.

‌ناگفته نماند که طلسم‌کردن یا نوشتن‌، با دعا‌نوشتن فرق می‌کند؛ تفاوت آن‌ها ‌در چه‌گونگی فعال‌سازی‌شان است. ملاحسین کاشفی در کتاب «اسرار قاسمی» خود اشاره کرده است که دعا را با زبان مرسوم و کامل می‌نویسند، ولی طلسم را با استفاده از واژه‌هایی از دعا در کنار حروف یا اشکال مرموز می‌نویسند و فهم و درک آن برای همه ممکن نیست.

در رمان «طلسمات» با بررسی جایگاه نشانه‌های افسانه‌ای و نمادهای اسطوره‌ای موجود در این اثر، خواننده بیشتر با فزونی نشانه‌های افسانه‌ای ‌مواجه می‌شود تا حضور نمادهای اساطیری. هرچند خاوری در این اثر‌ با توانمندی خیره‌کننده‌ای توانسته است قابلیت خود را در به‌کارگیری اصولی این نمادها و نشانه‌ها ـ‌چه اسطوره‌ای چه افسانه‌ای‌ـ نشان دهد.

نویسنده از دو کوه در سر‌اسر رمان یاد می‌کند که چون شخصیت‌های داستانی در بطن اثر و پیش‌بردن داستان نقش‌آفرین‌اند‌ و روستای حسنک در سایه‌ این دوکوه در حفاظ قرار گرفته‌اند که چون میخی بر زمین، روستا را از شر بلاهای طبیعی مصون نگه داشته است. کوه‌ها در بیشتر افسانه‌ها دارای جایگاه باارزش و حتی مقدسی ‌بوده‌اند‌ تا جایی که در متون کهن، جهان را به هفت اقلیم تقسیم کرده‌اند‌؛ این هفت اقلیم هفت کوه و هفت دریا را بر روی زمین شامل می‌شود که نام این هفت کوه افسانه‌ای درکتاب معجم‌البلدان چنین آمده است‌: 1) کوه قاف‌؛ کوهی است از زمرد که از آن به عنوان سرزمین سیمرغ افسانه‌ای یاد شده است‌. در آثاری چون کتاب زرتشتیان و در کتاب تورات، فصل عهد عتیق هم به وجود این کوه که از زبرجد پوشیده شده اشاره شده است؛ کوهی که هیچ انسانی در آن زندگی نمی‌کند و در بیشتر افسانه‌ها‌‌‌ از حضور این کوه ‌در حوادثی که بر‌ای‌ قهرمانان اساطیری پیش می‌آید، یاد می‌گردد. 2) کوه آوند‌؛ آوند به معنای ظرف دنیا، ‌کوهی است که نامش در شاهنامه‌ فردوسی آمده و فریدون‌، ضحاک را ‌در آن‌جا زندانی کرده بود. این کوه همیشه پر از برف است و هم‌اکنون از سلسله‌جبال البرز محسوب می‌شود . 3) کوه سراندلیب یا سیمهلدیپ‌‌ که حضرت آدم‌ از بهشت بر روی آن فرود آمد‌. 4) گلستان؛ ‌کوهی بلند و پوشیده از درخت‌های سربه‌فلک کشیده و موجودات افسانه‌ای جنگلی که فقط تا رسیدن به آسمان نیلگون بالای سرش به اندازه‌ قد یک انسان فاصله بیشتر ندارد. 5) کوه ورن 6) کوه نوگیان .7) کوه چین‌؛ این کوه از حدود مناطق چین برمی‌آید، به جانب غرب می‌کشد و تا حدود مناطق فرغانه و سمرقند به کوه‌های غرجستان و بدخشان متصل می‌شود. بعد به‌ کوه‌های بلخ و غور و غزنین می‌پیوندد، به سرزمین کابل می‌رسد و امتدادش از نواحی پنجاب و کشمیر می‌گذرد. دو کوه یاد‌شده در رمان طلسمات‌؛ یعنی کوه میخ وکوه شرغه‌، از ‌سلسله‌کوه‌های افسانه‌ای‌ ‌باید باشد. کوه میخ‌، علاوه بر وجودش در منطقه‌ اورس در افغانستان‌، در استان خراسان‌زمین هم‌اکنون موجود ‌و از معادن مس نیز سرشار است‌. کوه میخ حاضر در رمان‌، در دل خود غاری دارد پر از طلا و جواهر و نوزادی که از راه غیرمشروع به دنیا آمده است (فرزند زن حیدر چوچه) و در دل این کوه بالای سنگی توسط نعیم سوک‌سوک به دستور ملای روستا گذاشته می‌شود. در آن‌جا بعد از مدت‌ها هنوز زنده است و نیکه، قهرمان داستان که گذرش به آن کوه برای یافتن گنج‌ها می‌افتد، او را می‌بیند و برایش راهنمای فراز و فرودهای کوه میخ می‌شود. کوه میخ درحقیقت تشبیهی شده از زره برای قریه‌ حسنک که چون محافظی از زلزله سیل و… مردم را در کنار مزار شاه کیدو در‌بر گرفته است‌. زمانی که برف‌های تلنبار‌شده پشت کوه قصد ریزش پیدا می‌کند تا قریه را در خود دفن کند، با فریادهای ملایعقوب است که برفکوچ پدید می‌آید‌. کوه شَرغَه ‌، مخاطب را به یاد طَرغَه فرمانده ‌ افسانه‌ای می‌اندازد که از نوادگان چنگیزخان مغول بود و چنین کوهی نیز هم‌اکنون در اطراف خراسان‌زمین موجود است و از کوه‌های سرسبز و مقدس برای مردم آن خطه محسوب می‌شود.

به‌جز کوه‌های یاد‌شده در رمان طلسمات‌، با موجودات و وقایع افسانه‌ای در کنار باورهای خرافه‌ای روبه‌رو می‌شویم که هرکدام به‌تنهایی قابلیت بررسی ‌دارند. شاه کیدو  و ماجراهایی که برای این شاه پیش می‌آید تا مزاری که بر بالای کوه برایش ایجاد می‌گردد‌. نوزاد زن حیدرچوچه که بر سر کوه میخ هنوز زنده است و زندگی می‌کند‌، سایه یا همان بختک که هنگام خواب به قصد خفه‌کردن نیکه‌، خودش را روی آن می‌اندازد‌، دختری که برای وصالش فرماندهان و آدم‌های زیادی کشته می‌شوند گل سرخ دل‌افگار، کاردی ‌در قلب سلطان‌، که وقتی مردم برای دفنش قصد خارج‌کردن آن را دارند‌، خون فوران می‌کند و بند نمی‌آید و مردم ناچار به خاکسپاری سلطان با همان دشنه می‌شوند. وجود گرگ‌ها در رمان، به‌خصوص گرگ کشمیری‌، روباه بی‌دم‌، ماکیانی که به جای سربلند‌کردن پس از آب خوردن، زبانک می‌زند ‌یا خروسی که بی‌موقع بانگ می‌زند و به دلیل بدشگونی این آهنگ بی‌وقت‌، در هنگام ذبحش خورشید گرفته می‌شود.کبک‌های سخنگو در کنار مارمولک (کودیی‌) و برف‌کوچی که وقتی ریزش می‌کند تمام قریه‌ حسنک را در خود می‌بلعد و آدم‌های روستا شروع به کندن تونل و ساختن خانه‌های برفی و خوراک‌های برفی و ساختن مجسمه‌های برفی می‌کنند و به زندگی غیرطبیعی در زیر برف با برف ادامه می‌دهند و نشانه‌های دیگری از دنیای افسانه‌ها که خاوری از آن‌ها در کنار ضرب‌المثل‌ها ‌درجای‌جای رمان در کنار فضای خیالی و وهم‌آمیز‌، به‌خوبی استفاده ‌و اثرش را به یکی از آثار خواندنی ادبیات داستانی افغانستان بدل کرده است‌.

در میان موجودات افسانه‌ای شاید حضور «گرگ کشمیری» به همان اندازه «ملایعقوب» در رمان طلسمات برای خواننده برجسته باشد. گرگ‌ها در رده‌ هوشمندترین شکارچیان طبقه‌بندی شده‌اند‌. شکار گروهی و هماهنگ آن‌ها به کابوس تلخی برای انسان‌های ساکن در نواحی طبیعی ‌بد‌ل شده بود، فضای تاریک و وهم‌آلود شب‌های مهتابی که در آن سایه‌ گرگی از دور دیده می‌شود و در حال سردادن زوزه‌ ممتد و ترسناک‌ است‌، توانسته سرمنشأ بسیاری از افسانه‌ها در میان مردم تمام اقوام دنیا گردد.

گرگ کشمیری خواننده را یاد افسانه‌ گرگ‌های انسان‌نما می‌اندازد که با بستن کمربند به پوست گرگ و سپس قراردادن آن بر بدن خود‌ به ‌ظاهر گرگ درمی‌آمدند و به سرقت و غارت و حتی کشتن آدم‌ها دست می‌زدند‌ که در رمان طلسمات به‌صورت غیرمستقیم با استفاده از این نماد افسانه‌ای به اختطاف‌هایی که در دوره‌ای در مناطق اریم هزاره‌نشین جریان داشته‌، اشاره می‌کند.

در برخی نواحی ‌ایتالیا‌، آمریکا و فرانسه مانند خاورمیانه باور به وجود گرگینه‌ها به‌قوت وجود دارد که براثر قرارگرفتن زیر نور شب چهاردهم در فصلی از سال و در روزی معین در دگردیسی انسان به گرگ بی‌تأثیرش نمی‌دانند. هرچند این نوع افسانه‌ها در‌ علم جایی ندارند؛ اما درحیطه‌ افسانه‌ها و باورهای عامه و خرافی هنوز ‌قدرتمند حضور دارند. ‌ناگفته نماند که در علم پزشکی‌، اختلالی به نام سندرم گرگینه Hypertricosis  وجود دارد که از هر یک‌میلیارد نفر‌، یک‌نفر دچار چنین اختلالی می‌شود که در جهش‌های کروموزمی‌اش ‌نقص ایجاد ‌و باعث رشد سریع موها در بخش‌هایی از بدن که بدون مو است می‌شود ـ‌به‌حدی که باعث تغییر در ظاهر فرد و شباهت صدای او به زوزه‌ گرگ ‌می‌شود.

استفاده از نمادهای اسطوره یا افسانه زمانی در اثری می‌گنجد که نویسنده‌ اثر، به دلیل گذشته‌‌ پر از فراز و نشیب و سراسر زجر و تحقیر، برای اعتراض به ناملایمات حاکم بر زندگی خود و ارائه‌ تصویری از مدینه‌ فاضله در ذهن خود به خلق د‌استان‌ها یا آثار می‌پردازد که محدود به دوره خاصی نیست؛ بلکه حاصل جنایت‌ها و بی‌انصافی‌هایی که به‌ناحق طی سال‌ها بر مردمی روا داشته شده است. نویسنده با استفاده از تعابیر و نمادهای اسطوره‌ای یا افسانه‌ای، به زیبایی به این فجایع و عاملان آن‌ها اشاره می‌کند و اثر‌ ‌زیبا و‌ مکتوب پر از درد و سیاهی ‌خلق می‌کند.

‌افسانه‌ به معنای قصه و اسطوره هم یاد شده است و از لحاظ ادبی در فرهنگ لغت آمده است که سرگذشت یا رویداد خیالی از زندگی انسان‌ها‌، حیوانات‌، پرندگان و… که با راز و رمز حوادث و مقاصد اخلاقی و آموزشی توأم است و نگارش و نقل آن بیشتر جنبه‌ سرگرمی و تفریحی دارد.

اما ‌اسطوره‌‌، قصه‌ای است درباره‌ خدایان یا موجودات فوق طبیعی که ریشه‌ اصلی‌ آن‌ها اعتقادات دینی مردم قدیم ‌و خاستگاه و آغاز آن زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت‌های ماورایی است.

روان‌شناسان هم معتقد‌ندکه استفاده از نمادهای اساطیری و افسانه‌ای در روایت‌های تصویری یا نوشتاری هردو با فرافکنی فشارهای درونی انسان برای تسکین و التیام روح خود مرتبط است و به‌نوعی انعکاس روان‌کاوی تجسمات درونی صاحبان آن آثار است.

در نگاه اول خواننده‌ به‌سادگی‌، به شباهت‌هایی در ظاهر دو مقوله‌ افسانه و اسطوره پی می‌برد؛ اما وقتی بیشتر مطالعه و بررسی کنیم متوجه می‌شویم که در عملکرد آن‌ها و اثربخشی‌شان بر ‌مخاطبان، تفاوت‌های فاحشی وجود دارد. افسانه‌ها درحقیقت

صورت ساده‌شده‌ اساطیر  است و هردو تجسم احساسات انسان‌ها‌، شکست‌ها و ناهنجاری‌های زندگی خالقان خود‌ند.

اما افسانه‌ها از امیال و آرزوهای مردم برخاسته و دارای قالب یکدست است و به مشکلات مردم امروزی بشر هم در قالب سرگرمی با کمی رنگ و لعاب بیشتر  برای آرام‌ساختن و دادن تصویری دیگر  از راه‌حل‌ها برای مصائب شنوندگان خود به کار می‌رود.

در مقابل اسطوره‌ها به مسائل فکری و اعتقادی بشر و چرایی آفرینش جهان پرداخته‌اند.

افسانه‌ها اساساً تخیلی و مربوط به روابط انسانی است، اما اسطوره ریشه در آیین‌ها و مناسک داشته و با اندیشه‌های مذهبی‌، خرافات و نیروهای الهی در ارتباط بوده‌اند و چون مربوط به عالم خدایان و مذهب‌اند‌، قابلیت باورپذیری‌شان هم بیشتر است.

افسانه‌ها در تاریخ حیاتش هرچه از مبدأ و منشأ خود دور می‌شود، با بازنگری و بازنویسی‌های ذهنیت‌های گوناگون سالیان متمادی از نسلی به نسل دیگر کامل‌تر، منسجم‌تر و شکل‌یافته‌تر و درنتیجه، پر‌ارزش‌تر می‌شود. ولی اسطوره هرچه از منشأ و مبدأ اولیه‌اش دورتر می‌رود و هرچه بیشتر مورد دستکاری و بازاندیشی قرار می‌گیرد، از ارزش وجودی‌اش کاسته می‌شود و ارزش اعتقادی خود را از دست می‌دهد‌‌.

برای همین افسانه‌ها به هیچ‌وجه نمی‌تواند به اسطوره راه یابند؛ چون فاقد گوهر تقدس و باور‌آفرینی است‌. ولی اسطوره می‌تواند به افسانه تبدیل شود با دستکاری و تخریب نسخه‌ اول. پایان افسانه‌ها اکثراً خوشی و شادی است‌‌ و قهرمانان هم، که فوق بشری نیستند، به زندگی عادی خود ادامه می‌دهند. اما پایان اسطوره‌ها غم‌انگیز است ‌یا بدون پایان باقی می‌مانند.

قهرمان اسطوره‌ها با روش‌های اندرزگونه و مستقیم به بیان مطالب به مخاطب خود می‌پردازد، بدون هیچ لفافه‌ای، ولی قهرمان افسانه‌ها با روش‌های دلهره‌آور و ترس و خیال پند و اندرز به مخاطب خود می‌دهد.

در رمان طلسمات با فقط یک نماد اسطوره‌ای آن هم «ملایعقوب» روبه‌روییم که مفهوم بازتولد یا ولادت مجدد را از نگاه روان‌شناس تحلیلگر کارل گوستاو یونگ  در اسطوره‌ها یادآور می‌شود. باقی نمادهای یاد‌شده ‌در این رمان ‌در قالب افسانه‌ها قرار می‌گیرد.

کارل گوستاو یونگ یک روان‌شناس اسطوره‌محور (Myth centric ) است و با نمادها در رؤیای موجود در ‌قصه‌های پریان و افسانه‌‌ها بیش از نشانه‌های زبان‌شناسی سروکار دارد و در مطالعات خود به رویکردهای اسطوره‌پژوهی ‌وروان‌شناختی توجه خاصی‌ نشان داده است.

در روان‌شناسی یونگ‌، ناخودآگاه گذشته از لایه فردی‌، لایه‌های ژرف‌تری از روان را نیز دربر می‌گیرد که یونگ آن‌ها را فصل مشترک و میراث روانی همه‌ افراد بشر می‌داند که به صورت نهفته در روان انسان‌ها وجود دارد. با تمرکز یونگ بر نمادهای اساطیری و صورت‌های ازلی در رؤیا و آفرینش‌های هنری می‌توان به وجود نظم و نظام‌ در اغلب داستان‌ها و افسانه‌ها اشاره کرد که پیام آن به‌صورت درون‌مایه‌ این قصه‌ها تکرار می‌شوند.

مفهوم ولادت مجدد‌، وجوه مختلفی در آثارهنری دارد و در آثار داستانی مکتوب به آن مفهومی از آن توجه می‌شود که در اسطوره‌ها و افسانه‌ها کاربرد دارد‌. تولد دوباره‌ای که حاصل یگانگی خودآگاهی و نا‌آگاهی است که با خروج از فضای تاریک روان بشر صورت می‌گیرد و رشد و تعالی قهرمان داستان را می‌رساند.

شخصیت ملایعقوب‌، پیر خردمند تنها نماد اسطوره‌ای در رمان طلسمات است که  مفهوم «بازتولد» را در این رمان می‌رساند؛ مانند قهرمان اسطوره‌های زیاد دیگر، مرگ ندارد و هربار، چون اطفال، دندان‌های تازه درمی‌آورد و همچنان ‌به زندگی چندین‌ساله‌ خود‌ ادامه می‌دهد و ‌جایگاه خود‌ را در میان مردم روستا حفظ می‌کند و از محور‌های اصلی روستا دیده می‌شود. یونگ به پنج نوع بازتولد‌ قائل است‌:

1) تناسخ یا تناسخ ارواح که طبق این دیدگاه، حیات فرد در طول زمان با عبور از بدن‌های مختلف تداوم می‌یابد.2) تجسد‌؛ این مفهوم بازتولد الزاماً به معنای تداوم شخصیت و اصولاً تجسد به معنای تولد مجدد در بدن انسان است‌. 3) رستاخیز‌؛ به معنای احیای وجود انسان پس از مرگ است‌. 4) تولد مجدد؛ یعنی نوزایی در محدوده‌ حیات فرد (ملایقعوب در رمان طلسمات‌)‌. 5) مشارکت در فرایند تحول‌؛ فرد از طریق حضور در آیین‌ها در فیض الهی شریک می‌شود و از مرتبه‌ای به مرتبه‌ای دیگر و به مرکز هستی ناب نزدیک می‌شود؛ مانند خلق آثار هنری توسط هنرمندان مشهور که سیر آثار هنری‌شان هرچه پیش‌تر می‌‌رود، نسبت به آثار قبلی‌شان متفاوت‌تر و عمیق‌تر می‌شود.

کارل گوستاویونگ به این باور بود که استفاده از نمادهای اساطیری در آثار از ضمیر ناخودآگاه هنرمند منشأ می‌گیرد که مخزن گرایش‌ها و افکاری است که هنرمند با انتخاب نوعی از دنیای نمادهای اسطوره‌ای‌، آن را وسیله‌ای قرار می‌دهد برای توصیف اندیشه‌ها و آرزوهای ناکام یافته و هراس‌های فردی‌ یا جمعی‌اش د‌ر دوران گذشته‌.

یونگ اسطوره‌ها را تجلیات روانی و باز‌نمودی از جوهر روح قلمداد می‌کند و معتقد است اساطیر و رؤیا‌ها انعکاسی از مفاهیم کهن‌اند‌. در رمان طلسمات در هرفصلی خواننده با رؤیاها یا کابوس‌های شخصیت‌های رمان روبه‌رو می‌شود که همه تجلیات نهفته از آرزوها ‌یا عقده‌های سرکوب‌شده‌ دورانی از زندگی‌شان بوده است‌.

یکی دیگر از مضون‌های اصلی افسانه‌ها، استفاده از سفر است که در رمان طلسمات قهرمان داستان (نیکه) با استفاده از بار نمادین سفر‌، به‌ جستجو در جهان خارج ازروستای حسنک، در پی کشف هویت خود وآگاهی‌‌ بیشتر و درنهایت رسیدن به استقلال در تمام ابعاد بدنی‌اش است‌. ‌این سفر از نگاه یونگ‌، نوعی حرکت میان دولایه‌ محوری از روان خودآگاهی و ناخودآگاهی در قالب اعمال نمادین برای قهرمان‌، درحقیقت گذر از سطح ویژگی‌های روانی منفی قهرمان با حضور و شناخت یک پیر خردمند که هرازگاهی در جای‌جای رمان با رجوع به آن و گوش‌دادن به پندها و اندرزهایش حقیقت مانای خود‌ را پیدا می‌کند. درحقیقت زایش دوباره‌ای که در حوزه‌ نمادشناسی آیینی همان شناخت خویشتن و یگانگی با آن است که زندگی روانی قهرمان را در الگویی مشخص و پیش‌برنده به هدف غایی می‌رساند‌. نیکه که شخصیتی ضعیف‌، تحقیرشده و با اعتماد به نفس پایینی است، در پایان بازگشت از سفرهایش بسیار از نظر شخصیتی تغییر می‌یابد و در جایی که بیگم، وقتی دایی نیکه فوت می‌کند، باتوجه به تمام آزارواذیت‌هایی که نیکه و مادرش را کرده بود‌، به جای انتقام‌گرفتن ‌یا طرد زن مامایش مانند خلیفه عوض‌، بزرگان را ‌همراه برادر بیگم می‌طلبد و حق و حقوق زن مامایش را از ماترک پیوند سوا می‌کند‌.

منابع‌:

ـ یونگ‌، کارل گوستاو. انسان و سمبل هایش‌.ترجمه‌ محمود سلطانیه‌. تهران‌: جامی (1389)‌

ـ فون فرانتس. ماری لوییز. فرایند فردیت در افسانه‌های پریان. ترجمه‌ زهرا قاضی‌زاده‌. تهرا‌ن‌‌ (1383)

ـ جهان‌نگری یونگ‌.ترجمه‌ جلال ستاری‌.تهران‌: توس‌ (1391).

ـ لغت‌نامه‌ دهخدا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن