محمدحسین محمدی در نشست هفتگی خانه ادبیات افغانستان: خودسانسوری، اخلاقمداری نیست
روابط عمومی خانه ادبیات افغانستان: «عصری با محمدحسین محمدی» از ساعت 16 تا 18 پنجشنبه، 4 جدی (دی) 1393 در تهران برگزار شد و محمدسرور رجایی و صادق دهقان درباره کارنامه ادبی محمدحسین محمدی سخن گفتند. محمدحسین محمدی نیز در پایان این نشست سخنرانی کرد.
در آغاز این برنامه، عارف جعفری، مدیر دفتر تهران خانه ادبیات افغانستان به محمدحسین محمدی و خانواده ایشان خیرمقدم گفت و از خاطرههای مشترک با محمدی در دوره آغازین فعالیت خانه یاد کرد. سپس صادق دهقان و محمدسرور رجایی درباره تلاشهای ادبی محمدی سخنرانی کردند. در میانههای این برنامه، نمایهای از فعالیتهای محمدی در قالب اسلاید پخش شد. در پایان این نشست، فیلمی پخش شد که در آن، محمدی جایزه خود را از دست بهرام بیضایی در مراسم اهدای جایزه داستانی بنیاد هوشنگ گلشیری دریافت میکرد.
همیشه به یاد «پنجشنبههای عزیز» هستم
محمدحسین محمدی، داستاننویس معاصر افغانستان نیز در بخش پایانی این نشست در سخنانی گفت: «همچنان که دوست بزرگوارمان، رجایی نگران فعالیتهای ادبی و فرهنگی من است، من نیز نگران خودم هستم. امیدوارم باز بتوانم در غربت تازه برای عشق و علاقهام که ادبیات فارسی است، بنویسم. امروز هم دوست داشتم جلسه حاضر، جلسهای عادی باشد و از دوستان شعر و نقد بشنوم. بیشک، در طول این سالها همیشه دلم برای این جلسهها تنگ میشد؛ چون از این جلسهها بسیار یاد گرفتم و یادآور حضور دوستانی است که اکنون هستند و نیز دوستانی که دیگر در جمع اینجا نیستند و به کشورهای دیگر رفتهاند. همیشه وقتی در پنجشنبههایی که باید از آن به نام «پنجشنبههای عزیز» یاد کنم، از دانشکده صدا و سیما به این جلسهها میآمدم و برمیگشتم، تمام دلگرمی ما ادبیات بود».
نبض ادبیات افغانستان در این جمع میتپد
«در سراسر راه تا وقتی به این جلسه هفتگی خانه ادبیات رسیدم، اشک میریختم. همه خاطرات کابل و تهران برایم زنده شد؛ خاطراتی که با حضور دوستان برایم مایه دلخوشی است. دوستانی که به ادبیات عشق میورزند. وقتی به این محیط وارد شدم، خاطرات ده سال گذشته در تهران برایم زنده شد و با پخش ویدئوکلیپ شب اول «شبهای کابل»، خاطرات حضورم در کنار دوستان در کابل پیش چشمم آمد. ما میآییم و میرویم، ولی این خاطرات شیرین همیشه میمانند. امروز بسیاری از دوستانی را شناختم که نخستین بار بود با شعرشان آشنا میشدم. حضور این دوستان در این جمع، خدمت به ادبیات و اخلاق است. حضور در چنین جلسههایی به همه و از جمله من انرژی میدهد. اگر در این فضایی که همه به فکر خود هستند، اگر چنین تلاشها و حضورهایی برای زنده نگاه داشتن ادبیات نباشد، زندگی برای همه ما سخت میشود. این جمع یکی از مراکز فعال ادبی افغانستان و مهاجرت است. جای خوشی است که در این جمع صمیمانه، نبض ادبیات افغانستان از قدیم تا کنون همچنان پرقوت میتپد».
قند پارسی هفتم نشان داد داستاننویسان تازهای در راهند
«سال گذشته که هفتمین دوره قند پارسی برگزار شد، مثل همیشه داور بخش داستان بودم. وقتی حجم زیادی از نویسندگان تازه را دیدم، شادمان شدم. اصلا باورپذیر نبود که این تعداد از دوستان جوان ما با این قلمهای خوب به عرصه داستاننویسی قدم گذاشته باشند. چون برگهای داوری شناسهگذاری شده بود و نام نداشت، نام هیچکدام را نمیدانستم. بعد که نتیجهها اعلام شد، فهمیدم که این تعداد داستاننویس در ایران و افغانستان هستند و نشان میدهد که نبض ادبیات افغانستان همچنان میزند. البته گاهی خوب کار میکند و گاهی ضعیف، ولی هنوز زنده است. حال که در جمع شما هستم، به یاد آن داستانها افتادم و داستاننویسهای خوب تازهکارمان».
انتشارات تاک همچنان پرتوان ادامه مییابد
«یکی از دغدغههایم کار چاپ و نشر بود و هست. با دست خالی شروع کردیم. آن هم در محیط کابل. کار نشر، کار سادهای نیست به ویژه در فضا و محیط کابل. خشنودم که انتشارات تاک با مدیریت زکیه میرزایی در کابل نفس میکشد. بیگمان، اگر همراهی و همکاری زکیه میرزایی در این زمینه نبود، انتشارات تاک ادامه نمییافت».
من هم نگران اخلاق در ادبیات و هنر هستم
«نگران اخلاق در ادبیات و هنر هستم. نگران فرهنگ و جامعه هستم. ممکن است در برداشتهای افراد از اخلاق تفاوت وجود داشته باشد، ولی هنگام نوشتن «انجیرهای سرخ مزار»، «کنچنی»، «ما هشت نفر بودیم که پای نداشتیم»، «ناشاد» اخلاقی فکر میکردم. به نظر من، اروتیسم به کار رفته در داستان، صرفا برای جذب مخاطب نیست. در این داستانها، مسئلههای تلخی وجود دارد که باید گفته میشد. خودم، «کنچنی» را یکی از اخلاقمدارترین داستانهایم میدانم. خودم چهار سال تمام در نوشتن «کنچنی» خودسانسوری کردم، ولی سرانجام بر آن چیره شدم. در داستان «ما هشت نفر بودیم که پای نداشتیم»، بسیار رنج کشیدم، ولی نمیتوانستم آن را ننویسم. با این حال، وقتی یک کارگردان ایرانی میخواست از روی آن فیلم بسازد، مخالفت کردم و گفتم که فعلا مناسب نیست این داستان به فیلم تبدیل شود؛ چون بر اساس اخلاقی که به آن باور داشتم، انتشار آن را برای این زمان مناسب نمیدانم. البته محسن حسینی، دوست هنرمندمان در کابل قرار است از روی آن در آینده انیمیشین بسازد».
خودسانسوری، اخلاقمداری نیست
«از نظر من، اخلاق در صداقت نویسنده نهفته است، نه خودسانسوری. چه بسا داستانها و شعرهایی هستند که به ظاهر بسیار بااخلاقند، ولی بیاخلاقی در پس پرده آنها نهفته است. اصلا اخلاق، مرا وادار به نوشتن میکند. همیشه هنگام نوشتن به دو چیز فکر نمیکنم: اول، پیام داستان و نوشته و دیگری اینکه چه چیزی را نباید بنویسم. همیشه تلاش کردم قصهای را که دارم، به بهترین صورت بنویسم. با شخصیتهای حاضر در داستانهای «کنچنی»، «تو هیچ گپ نزن» و «از یاد رفتن» میخواستم نوعی اخلاق را در نویسندگی نشان بدهم».
ادبیات کودک و نوجوان، دغدغه همیشگی من است
«ادبیات کودک و نوجوان، دغدغه همیشگی من است، ولی هنوز به صورت بایسته و شایسته نتوانستهام به آن بپردازم و امید دارم از این به بعد بتوانم بهتر به آن بپردازم. کودک و نوجوان، قشری هستند که در افغانستان، ادبیات خاص خود را ندارند. درست است که کتابهایی به صورت پروژهای مثل پروژه بی.بی.سی چاپ شده است، ولی ادبیات در آنها نیست. اصولا باورم این است که پروژهها در ادبیات، فرهنگ و هنر، پایههای ادب، هنر و سینمای ما را خراب کردهاند. همه فعالان ادبی و هنری و فرهنگی که به دنبال پروژه هستند، دیگر به این فکر نمیکنند که جامعه ما چه میخواهد. بسیار خوشحالم که من و همکارانم در خانه ادبیات افغانستان به فکر پروژهها نبودیم و به نفس ادب و فرهنگ و هنر فکر کردیم. ما حتا در کابل یا تهران هم دفتر نداریم؛ چون از نهادهایی که در اینجا و آنچا دفتر دارند، درس عبرت گرفتیم که دفتر نداشته باشیم. ما افتخار میکنیم که بدون دفتر کار میکنیم و یکی از دلیلهای موفقیت خانه ادبیات هم نداشتن دفتر است».
خانه ادبیات، پشتوانه فعالان ادبی و فرهنگی افغانستان در آن سوی مرزهاست
«من به زبان زندهام. زبان پارسی، وطن من است. این وطن در زمهریر سوئد، غریب است. با این حال، تلاش دارم همچنان بنویسم. وقتی یک مهاجر به سرزمین تازهای قدم میگذارد، ممکن است همه پلهای پشت سرش خراب شود. من وقتی در تهران و کابل کار و زندگی کردم، با حلقههای ادبی و فرهنگی مانند خانه ادبیات و دیگر عرصههای فعالیت فرهنگی و انتشارات تاک، پلهایی برای پیوند نسلهای متفاوت فرهنگی و ادبی و هنری ایجاد کردیم. امید دارم این پلها همچنان پل باشند و گذرگاهی برای آیندگان. خانه ادبیات در کابل با حضور شکور نظری، دکتر حفیظ شریعتی و حبیب صادقی هنوز فعال است. خانه در زادگاهش، تهران نیز پشتوانه همیشگی فعالان ادبی و فرهنگی افغانستان در آن سوی مرزهاست. امیدوارم خانه ادبیات همچنان پشتوانه ما و مایه امید همه باشد. امیدوارم این خانه همیشه خانه بماند؛ خانه صمیمی. شما هم قدر این دوستیها را همیشه بدانید».
عکس: جعفر واعظی و عارف جعفری