گفتوگو با محمدموسی اکبری؛ مسئول خانه هنر افغانستان: تلاش کردهام تصویری درست و حقیقی از افغانستان ترسیم کنم
گفتوگو از: تهمینه امینی و محسن حسینی
تهیه شده در مدیریت هنری
اشاره
در بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، غرفهای از میان غرفههای سالن افغانستان در طبقه دوم شبستان مصلای تهران به نمایش تابلوهای عکاسی از افغانستان اختصاص یافته بود. مسئول این غرفه، موسی اکبری، یکی از هنرمندان افغانستان بود با سالها تجربه هنری. وی این غرفه را با همکاری خانوادهاش اداره میکرد. اکبری فعالیتهایش را از سال 1380 با نام مؤسسه دایره آغاز کرد و پس از مدتی، آن را به خانه هنر اکبری تغییر داد و در کابل پی گرفت. هدف وی از تشکیل خانه هنر، ایجاد مرکزی فرهنگی و هنری برای قرار دادن ابزار و مواد حرفهای در اختیار هنرمندان و ایجاد فضای آموزشی برای هنرجویان بود. گفتوگوی ویژه همکاران مدیریت هنری را با اکبری بخوانید.
از خودتان بگویید که کجا به دنیا آمدید؟ کجا تحصیل کردید؟
محمدموسی اکبری هستم متولد چنداول کابل در سال 1340. از همان کودکی به هنر علاقه شدیدی داشتم. در آن زمان، با هنر و هنرمند شدن مخالفتهای زیادی میشد. تنها تشویقکننده من در این راه، شوهر خواهرم بود. در سال 1360 از مکتب انصاری فارغ شدم. بعد از گذراندن امتحانهای هنرهای زیبا در افغانستان وارد دانشکده هنر کابل شدم و به این ترتیب، به صورت حرفهای وارد دنیای هنر شدم.
بعد از مدتی، بنا بر مشکلاتی که برای کشورمان به وجود آمد، به ایران مهاجر شدیم. در اینجا فضا را برای کار و ادامه فعالیتهای هنری مساعدتر دیدم. اوایل به صورت آزاد و شخصی کار میکردم. در سال 1365 وارد دانشکده هنر در ایران شدم با گرایش رشته گرافیک. در زمان تحصیل، همیشه با مشکل منبع تصویری هنگام عرضه پروژههایم روبهرو میشدم؛ چون بیشتر آنها در زمینه افغانستان بود. به همین دلیل، با خود عهد بستم در اولین سفرم به افغانستان آن طور که بایسته و شایسته سرزمینم هست، تصویری درست و حقیقی از افغانستان ترسیم کنم.
آیا در زمینه هنرهای تجسمی مثل نقاشی هم فعالیت داشتهاید؟
رشته اصلی من در کابل، نقاشی بود. الان متأسفانه فرصت نقاشی نیست، ولی در گذشته، برای راحتی خودم و آرامشم، بیشتر آبرنگ و پاستل کار میکردم.
در عکسهایی که میگیرید، چه موضوعی را دنبال میکنید؟
اولویت کار من، معرفی تاریخ و آثار باستانی کشورمان، افغانستان است که تا به حال ناشناخته مانده است. در واقع، معماری افغانستان، هنر قوی و اصیل کشور ماست که ناشناخته باقی مانده. در کنار این موضوع، مسائل اجتماعی و طبیعت هم مورد نظرم هست. در مورد مسائل اجتماعی تلاش کردهام مردم کشورم را با غرور نشان بدهم، نه سیاهبازیهایی که تا کنون بوده است.
پس شما به عنوان یک عکاس مستند ایفای وظیفه میکنید؟ آیا در این مدت، ابتکاری در هنر عکاسی داشتهاید که پیشقدم عکاسان همعصر خود باشید؟
ابتکار خاصی که شاید نتوان گفت، اما بر عکس بقیه عکاسان که همیشه خرابیهای افغانستان را نشان میدادند، من از این موضوع دوری کردم و من روی فضای اجتماعی کار میکنم که بین عکاسان و اخبار جهانی شاید خوشآیند نباشد. احساس میکنم فضایی که از دید همه عکاسان دور مانده بود، افغانستانی دارای فرهنگ و تمدنی با قدمت چندین هزار ساله است که در عکاسی خواستهام آن را نشان بدهم.
وضعیت هنر را در افغانستان چگونه میبینید؟
علاقهمندی به هنر زیاد است. استعدادهای زیادی نیز در کشور داریم، ولی متأسفانه به صورت حرفهای از نظر علمی و محیطی مثل دانشگاه آن طور نیست که باید باشد. هنر در افغانستان در حال رکود است، اما برخی رشتههای مرتبط با تکنولوژی رشد خوبی داشته است. البته رشته گرافیک در اوضاع کنونی با وجود رشد تکنولوژی هم راکد بوده است. تا زمانی که استادان این رشتهها به ویژه گرافیک در افغانستان متحول نشوند و جوانانی که خارج از کشور هنر آموختهاند، برنگردند و در دانشگاهها تدریس نکنند، تحول چندانی نخواهیم داشت. البته در زمینه نقاشی امیدواری زیادتری است.
چه نقدی بر فضای هنری کنونی کشور دارید؟
بیشترین مشکل، روزآمد نبودن فضای هنری کشور است؛ یعنی هنرمندان از تکنیک و تواناییهایی که دارند، درست و کامل استفاده نمیکنند. در ظاهر شاید فضا را خیلی روزآمد بیاییم یا در زمینه نقاشی میبینیم افرادی مدرن کار میکنند، ولی مهم این است که این هنرمندان تا چه اندازه آگاهی دارند و برای نشان دادن هدف خود چه کاری باید انجام دهند. این مشکلات هم به نظام آموزشی هنر در افغانستان مربوط میشود.
وضعیت آکادمیک هنرهای زیبا را در افغانستان چگونه میبینید؟
متأسفانه خوب نیست. یکی از مشکلات آموزشی ما در این زمینه، آگاهی پایین استادان دانشگاههاست؛ یعنی آموختههایی را به هنرجویان خود میآموزند که روزآمد نیست. این مشکل، بزرگ و اساسی است.
یعنی در مقوله هنر، چالش اصلی را در نظام آموزشی میبینید؟ بهبود فضای هنری بر نظام آموزشی کشور چه اثری دارد؟ تکنولوژی جدید مثل دوربینهای دیجیتال در عرضه اثر و کار و یافتن مخاطب چه اثری دارد؟
این وضعیت مثل این است که کسی توانایی گفتن دو بیت شعر کلاسیک را نداشته باشد، ولی بگوید بهترین شعر نو را میسرایم. عین این وضع در مورد کاربرد تکنولوژی در ارتباط با نقاشی و هنر صدق میکند که یکی از مشکلات امروزی فضای هنری ماست.
حضور تکنولوژی بسیار خوب است به این شرط که چارچوب اولیه کار در هر رشتهای را بدانیم. وقتی یک عکاس، نور و زاویه دید را خوب نشناسد و نبیند، نمیتوانیم بگوییم عکاس خوبی است، هر چند بهترین دوربین عکاسی را هم داشته باشد. در گذشته، هر کسی وارد این رشته میشد، اول از دوربین و عکاسی آگاهی پیدا میکرد، اما امروزه دوربینهای دیجیتال این امکان را برای همه میدهد تا بدون یادگیری بتوانند عکاسی کنند، مثل مشکلی که امروز از نظر هنر عکاسی در افغانستان داریم. برای مثال، وقتی یک عکس کادر و ترکیببندی خوبی نداشته باشد، هر قدر هم که از نظر موضوع و نور و دیگر ویژگیها خوب باشد، باز هم مخاطب را آزار میدهد. وضع در مورد هنر گرافیک بسیار بدتر از اینهاست. گرافیست زیاد داریم، اما فقط در حد استفاده از ابزار بلدند کار کنند. در واقع، علم هنر گرافیک را هنوز به خوبی نیاموختهاند.
شما با آمدن این تکنولوژی که میگویید، موافق هستید یا مخالف؟
البته که موافقم، اما همان طور که گفتم، علم و آگاهی کاربرد تکنولوژی را هم باید آموخت که متأسفانه در افغانستان به این صورت نیست.
چگونه میتوان برای مخاطب شفافسازی کرد تصویری را که میبیند، دوربین نیست و در واقع، آدمی پشت دوربین هست که خود را به مینمایاند؟
احساس میکنم شاید واکنش نشان دادن در نمایشگاهها نه خوب باشد، نه عملی، ولی به مخاطب بستگی دارد. مخصوصا اگر هنرمندان جسارت نقد پیدا کنند و فضایی ایجاد کنند که کسانی که توانایی این کار را ندارند، بلافاصله آثار خود را عرضه نکنند، اندکی فضا بهتر میشود. اگر چنین فضایی به وجود نیاید، مطمئنا کسانی که تازه وارد دنیای هنر شدهاند، خود را پیشقدم میدانند و البته ممکن هم هست که ضربه بخورند.
تا حالا چند نمایشگاه برگزار کردهاید و آثارتان را در چه کشورهایی به نمایش گذاشتهاید؟
در افغانستان حدود 4 تا 5 نمایشگاه در زمینه عکس و یک دوره نمایش کارهای گرافیکی برپا کردم. در ایران، بیش از 15 نمایشگاه داشتهام که سه نمایشگاه به عکس و بقیه به کارهای گرافیکی مربوط میشوند. در آلمان و هندوستان هم نمایشگاه هنری برپا کردهام.
از فضای آموزشی خانه هنر بگویید.
احساس میکردیم نظام آموزشی هنر در دانشگاه و نیز انستیتوت هنرهای زیبا با فضای هنری دیگر کشورها بسیار تفاوت دارد. تلاش کردیم در اینجا فضای جدید هنری را به هنرجویان نشان بدهیم تا بفهمند کارها، تکنیکها و سبکهای مختلفی هست که میتوان کار کرد، نه تنها چیزهایی که آنها آموختهاند. در خانه هنر در حد همین آشناسازی هنرجویان با این فضاها و روشهای جدید در هنر گرافیک و نقاشی میتوانیم کار کنیم که به نظر میرسد بر روند آموزش آنها اثر مثبتی دارد.
افغانستان را در زمینه هنر عکاسی، تا چه اندازه با پیشرفت در معیارهای هنری همگام میبینید؟
پیشتر هم گفتم که تکنولوژی عکاسی در بالاترین اندازه وارد کشور شده است، ولی هنوز آگاهی و علم صحیح این هنر در افغانستان ضعیف است و به کار نیاز دارد.
برای آینده، چه برنامههای هنری در دست کار دارید؟
یکی از آروزهای ما این است که بتوانیم نظام آموزشی کلاسیک و آکادمیک هنر را در خانه هنر راه بیاندازیم. البته نمیتوانم به طور قطعی بگویم که عملی میشود یا نه؛ چون به صورت فردی و با هزینه شخصی کار میکنیم و معلوم نیست محقق شود. با این حال، در حد توان خودمان تلاش میکنیم عملی شود.
چه آیندهای را برای جامعه هنری افغانستان پیشبینی میکنید؟
همه امیدوارم هستیم. در واقع، ما بیشتر نیازمند کسانی هستیم که هنر را در خارج از افغانستان آموختهاند تا به کشور بیایند و اطلاعات و داشتههایشان را به جامعه هنری افغانستان انتقال بدهند.
منار غزنی ـ عکس از موسی اکبری
محرم در افغانستان ـ عکس از موسی اکبری
پوستر نمایشگاه عکس موسی اکبری در آلمان
پوستر نمایشگاه عکس موسی اکبری در آلمان
پوستر نمایشگاه عکس موسی اکبری در کابل
غرفه خانه هنر در بیست و هفتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ـ ثور 1393
آلبوم عکس از موسی اکبری به نام «تا شقایق هست، زندگی باید کرد»
(از نویسندگان این مطلب خواهشمندم نسخهای از این یادداشت را برای آقای اکبری ارسال بفرمایند)
به هنرمند هموطن، برادر گرامی جناب آقای اکبری
با سلام، عرض خسته نباشید و قدردانی از کوششهای شما در ساحت هنر افغانستان.
با آرای شما در خصوص وضعیت هنر در افغانستان و راهکارهای رفع نقایص، موافقت نسبی دارم. در اینجا بدین بحث ورود نمیکنم. اما سربسته عرض کنم: ما عمدتا نقاط ضعف را میبینیم، ولی خود مستقیم یا غیر آن، مداومت در تکرار آنها داریم! به تصور بنده ما ابتدا میباید از خود آغاز کنیم.
بنده، امسال مجال نشد از نمایشگاه کتاب و غرفه آثار عکاسی جنابعالی دیدن کنم. لیکن دورادور در جریان کارهای شما بودهام. بله! اتخاذ زاویه دید ویژة شما در عکاسی اجتماعی و بالاخص در عکاسی ابنیه تاریخی- فرهنگی قابل احترام است. اما پیشنهاد بنده به شما این است که در ضمن، بیشتر پرداخت به جزءنگاری داشته باشید، بخصوص در عکاسی از آثار معماری! با توجه به زمینه آشنایی شما با دکتر خزایی (در ایران) و دانستن اهمیت نقشمایهها، لزوم اهمیت دادن به این منابع بالقوه برای آفرینش هنری قوت مییابد. این رویکرد در حقیقت بنوعی مستند نگاری است در پرداختی صرفا هنری.
جسارتا باید عرض کنم: به عنوان طراح گرافیک، هر چه آثار عکاسی شما را صاحب قوت و قابل تحسین یافتم، نتوانستم در آثار طراحی گرافیک جنابعالی، نقطه عطف قابل توجهی بیابم. در کل این بخش از فعالیت شما را بسیار ضعیف دیدم. شما را بر من حق پیشکسوتی است، لذا پیشاپیش از اظهار نظر شفاف خود عذرخواهی میکنم. اما در مسیر بررسی آثار گرافیکتان، به مواردی برخوردم که اجالتا از باب مرافقت، بتلخیص عرض میکنم. باشد که نقد کوتاه حقیر بکارتان آمده، مفید و راهگشا باشد.
1- از حیث مسایل فنی طراحی گرافیک، توجه به کاربرد صحیح عناصر بصری نطیر فرم، رنگ، سطوح، ترکیب بندی، پلان بندی و … در آثار شما به هیچ وجه برجسته نیست. همچنین در آنها لیآوت (چینش نوشتار) از هیچ قانون بصری متعارف و منطقی تبعیت ندارد. همین است که نظم بصری که حاصل تعادل نیروهای تصویر و نوشتار درون کادر بصری میباشد، در آثار شما به چشم نمیخورد.
2- زیبایی شناسی: عدم حضور مناسب عوامل بالا باعث میشود در یک اثر طراحی گرافیک کمتر جاذبههای زیبایی شناسی یافت شود. که زیبایی بحق حذف زوائد است و قرار گرفتن هر چیز بجای خویش!
3- ایده، که مخ و جوهرة اصلی جذابیت در طراحی گرافیک به مثابه یک هنر مدرن ارتباطی است، تنها زمانی مجال حضور مییابد که طراح تمرین بصری مداوم و تفکر هنری جامع الاطراف داشته باشد. متاسفانه این کنکاش هنری کمتر حضوری در آثار جنابعالی دارد.
4- تمهید مناسب برای بثمر رسانیدن یک طرح: بواقع هر سفارش طراحی گرافیک آغاز یک معمای خلاقة بصری است. طراح در مرکز این معما میباید کوتاهترین و مناسبترین راه را برای حل مساله بیابد. مسلما این بدین معنی نیست که طراح همیشه باید از یک روش استفاده کند! (رویکردی که در آثار جناب بشدت دیده میشود و خود ضعف بزرگی بحساب میآید.) در طراحی گرافیک متدهایی متفاوتی برای به ثمر رسانیدن ایده مطرح است: از جمله ایلوستراسیون، تایپوگرافی و یا فتوگرافیسم. در حقیقیت متوصل شدن به استفاده از عکس، تنها بخش کوچکی از تمهیدات تصویری برای انتقال مفهوم در طراحی گرافیک است؛ (آنچه شما بدان توجه صرف دارید! و این غلط است!)
1-4- نکته مهم دیگر چگونه استفاده کردن از عنصر عکس در کلیت کادر بصری (مشتمل بر نوشتار، تصویر و نشانها) است. متاسفانه از این حیث نیز در آثار شما کمترین خلاقیت و هنرمندی در استعمال عکس دیده میشود. فتوگرافیسم بدین معنا نیست که شما صرفا عکسی را گزینش کرده و فیالمثل در پوستری نهاده، لیآوت کنید! متاسفانه بنظر میرسد شما پوستر طراحی میکنید تا عکسهایتان را بنمایش بگذارید. نه اینکه یک اثر خلاقه طراحی گرافیک بسازید! در حقیقیت پوستر شما عکسی است که تنها در سایز یک پوستر بچاپ رسیده! برای گذار از این ضعف خوب است به سایر تکنیکهای اجرایی درآیید، بیشتر به مبانی طراحی گرافیک بپردازید و همچنین به آثار فتوگرافیسم طراحان سرشناس همچون میشل باتوری از فرانسه، گانتر رمبو از آلمان، و یا حداقل طراحان ایرانی نطیر علی وزیریان یا سیدحسن موسیزاده که توجه بیشتر به استفاده از عکس در آثار خود دارند، داشته باشید!
5- تمام عرایضم در مورد آثار شما را در یک جمله خلاصه میکنم:
عکسهای شما واقعا خوب است، اما فقط در جایگاه عکس!
و سرانجام: حقیقتا همواره آرزو داشتهام آثاری از هممیهنان خود را در شرایطی ملاحظه کنم که بتوان در ارزیابی آنها به جد بر کرسی نقد در حوزه هنرهای تجسمی و مشخصا طراحی گرافیک نشست! از رویکردهای مدرن هنری نظیر مینیمالیسم، تصویرسازیهای نوگرایانه، مواد تبلیغی دیجیتال، طراحیهای متحرک و … سخن گفت. به امید چنان روز.
در پایان مجدد از شما برادر گرامی عذرخواهی میکنم، اگر جسارت کرده زیاده گفتم.
موفق باشید
بسیار عالی. جایگاه هنر این سرزمین مقدس در صورت رسیدگی بسیار مقبول و رفیع خواهد بود. هنر و هنرمندی در رگ و خون این مردمان است. آموزش هنر به کودکان با استعداد افغان حتما تاثیر به سزایی در نمایش و ارتقای فرهنگ صلح و آشتی خواهد داشت. دست آقای اکبری را می فشاریم
آفرین بر این هنرمند خوب افغان