چرخ خیاطی

امان میرزایی (مشهد ـ 1364)

139112230000173

چرخ خیاطی

 

صدای خاموش چرخ خیاطی

آوازهای غمگین مادرم بود

كه در بساط پدر، شلوار كُردی‎ها‎یش می‎تواند مرا به مدرسه بفرستد

جواب صاحب‌خانه را بدهد و دارو بخرد

a15931419264102a

مرضیه، خواهرم كه مریضی‎اش را هیچ كس نمی‎فهمد

و حتی در حرم، شفایش نمی‎دهند،

مثل سوزن چرخ خیاطی، یک‌ریز سرفه می‎كند

نرمی ‎استخوان‎ها‎ی كوچکش شهوت خاک را بیشتر كرده است

مادر، نخ سوزنی است كه با سرفه‎ها‎ی مرضیه هر دم بند دلش پاره می‎شود

در باران، بساطش را جمع نمی‎كند

و من در جایی كه كسی نباشد، با خودم حرف می‎زنم.

ok2a_298203

روشن‌فكران در روزنامه‎ها‎ مقاله‎ها‎ی مرا می‎نویسند

در حالی كه هم‌وطنانم جشن گل سرخ را فراموش كرده‎اند

مادر، شبانه‎ها‎ پایه‎ها‎ی چرخ خیاطی است، می‎لرزد

پدر، چارچوب در است، در خود بسته

یك قوری چای تلخ.

مرضیه در آلبوم عكس آرام می‎خندد

من به همه چیز فكر می‎كنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن