پیاله سرخ

شکریه عرفانی (غزنی ـ 1357)

shokriah erfani

پیاله سرخ

 

پیاله سرخ بود

سرخ

شبیه خونی که از رگ‌هایم بر زبانت می‌ریخت.

و تو را چون مورچه‌ای کوچک

چسپیده به نهری باریک

سیراب می‌کرد.

 

چه اندازه دوری از من

لب‌های ترک خورده‌ات را

هر پرنده‎ای که از آسمان بالای سرت می‌گذرد، به دهان می‌گیرد

و به آسمان من می‌آورد.

 

بر شانه‌هایم، لب‌های خشکیده‌ تو می‌ریزد

بر موهایم، لب‌های خشکیده‌ تو می‌ریزد

و من با شادترین ترانه‌های جهان

برای تو به رقص ایستاده‌ام.

 

زمین را همیشه دردهای کوچکش به لرزه می‌آورد.

چون دهکده‌ای ویران

پای می‌کوبم و بر خاک فرو می‌ریزم.

بخند عزیزم!

با لبانی که تشنه‌ی خون رگان منند، بخند

ما را گلوله‌ها و سیم‌های خاردار نکشت،

مرزهای دور نکشت،

ما آمده بودیم تا قاتل یکدیگر شویم.

banks__large

پیاله سرخ بود

و اشیا به دیوانگانی بدل شده بودند

که لب‌های ترک‌خورده تو را

از شانه‌ها و موهایم جمع می‌کردند و به رگ‌هایم می‌چسپاندند.

تو باید که در خون رگان من غرق می‌شدی

من باید که قاتل تو می‌شدم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
بستن