جیغ انفجار
محمدسرور رجایی (کابل ـ 1348)
جیغ انفجار
با کدامین چراغ، شهر را روشن کنم
با کدامین حنجره، فریاد بزنم
دلم به بیگناهی «پُلِ سوخته» می سوزد
به مرجان هایی که بیجان می شوند
به مظلومیت شمشادی
که در قامت «جانعلی» (1) سوخت.
*
ماهواره ها، تلویزیون ها
حتی روزنامه های کاهل کابل
بیخوابی باد را تفسیر می کنند
و آتشکده انفجار را احترام
دلم به بیگناهی «برچی» (2) می سوزد
به بیکسی «دارالامان» (3)
نحوست کدام رییس جمهوری
قصر را خاکستر افشاند؟
جیغ انفجار، تاوان دریغ کیست؟
سرباز کدام کشور، چشم ماه را می بندد
وقتی که کودکان لبخندشان را می سوزانند
تا گرم شوند؟
دلم به آسمان «آسمایی» (4) می سوزد
به تنهایی «شیردروازه» (5)
کاش نه شیری داشتیم و نه دروازهای
و نه «زنبورک شاهی». (6)
دموکراسی، شیونی است که از آسمان می آید
از آسمایی، سانه های(7) پاریس را نشان می دهد
اَتَنِ (8) تن به تَنِ واشینگتن را
شب ها زیر «پل محمودخان» (9) می خوابد
و روزها «شار» (10) را فشار می دهد.
چه می شود کرد؛
حقوق بشر یعنی همین.
1. افسر پلیسی بود که با بغل کردن یک مهاجم انتحاری در کابل نگذاشت وی وارد مرکز پلیس شود و خودش بر اثر انفجار به شهادت رسید.
2. منطقهای در غرب کابل.
3. منطقهای در غرب کابل.
4. کوهی در کابل معروف به کوه تلویزیون.
5. شاه ظالمی که میگویند دیوار کوه شیر دروازه را او ساخته است.
6. کوهی در کابل معروف به کوه چنداول.
7. کاباره.
8. رقص سنتی ویژه مردان.
9. پل معروف در کابل.
10. شهر.